اقتصاد تعاونی در یک نگاه
توسعه تعاون:بنا به تعریف، اقتصاد تعاونی رشتهای از اقتصاد است که مطالعات تعاونی و اقتصاد سیاسی را جهت مدیریت این نوع اقتصاد در بر میگیرد. نظریه پردازان برجسته ای در این زمینه فعالیت داشته اند که از جمله آنان می توان به رابرت اوون، پیر جوزف پرودون، چارلز گید، بئاتریس و سیدنی وب، میچل، پیتر کروپوتکین، پل لمبارت، نژاد ماتیوز، دیوید گریفیث، و جی.دی.اچ. کول نام برد.
افرادی همچون جان استوارت میل، لارنس گرونلوند، لیلند استنفورد، بنجامین وارد، یاروسلاو وانک، دیوید اللرمن، و آن میلفورد و راجر مک کین از دیگر تئوریسن های بنام اقتصاد تعاونی محسوب می شوند. در دوره معاصر نیز متفکرانی چون جویس روچیلد و جسیکا گوردون نمبارد در این خصوص مبانی و نظریاتی را مطرح کرده اند. بسیاری از نظریه پردازان حوزه ی اقتصاد، در صدد بسط مفهومی و مصداقی این نوع اقتصاد بر آمده اند.
فدرالیسم تعاونی در مقابل فردگرایی تعاونی
در اقتصاد تعاونی، همیشه میان فدرالیسم تعاونی و فردگرایی تعاونی نوعی بحث و چالش تاریخی وجود داشته است. در یک کمون اقتصادی ما با نوعی جامعه ی هدفمند مواجه هستیم که افراد تعریف شده در ذیل علاقه مندی ها ،، ارزشها، باورها و همچنین منابع و اموال خود را با یک دیگر به اشتراک میگذارند.، در اقتصاد تعاونی، ساکنان هم تولید کننده و هم مصرف کننده محصولات تولید شده خواهند بود. با این حال در شرکت های تعاونی به غیر از کمون ها، تولیدکنندگان و مصرف کنندگان محصولات آن دو گروه متفاوت از مردم می باشند و معمولاً تنها به یکی از این گروه ها عنوان عضو (یا مالک مشترک) تعلق می گیرد.
ما میتوانیم چند حالت مختلف را برای شرکت های تعاونی تعریف کنیم: تعاونی مصرفکنندگان، که در آن مصرفکنندگان کالا و خدمات یک تعاونی، به عنوان اعضای آن تعریف میشوند، تعاونی های کارگری و تعاونی های تولیدی. در تعاونیهای کارگری، تولیدکنندگان یا کارگرانی که کالاو خدمات را تولید و یا بازاریابی مینمایند در قالب یک تعاونی سازماندهی شده و اعضای آن تعریف می شوند. تعاونیهای کارگری متعلق به کارگرانی هستند که در مراکزی همچون مزرعه، تولیدی ها و ... مشغول به کار هستند. البته این مراکز به ندرت متعلق به کارگران می باشند، گرچه گاهی نیز چنین است.
این به نوبه خود منجر به پدید آمدن بحثی میان حامیان تعاونی های مصرفی (معروف به فدرالیست های تعاونی)، و طرفداران تعاونی های کارگری گردید.
فدرالیسم تعاونی
عنوان فدرالیسم تعاونی به مکتبی اطلاق می شود که طرفدار جوامع تعاونی مصرف کننده است. در تاریخ اقتصاد افرادی همچون جی تی دابلیو میچل، چارلز گاید، پاول لمبارت، و بئاتریس وب از طرفداران این مکتب و تفکر به شمار می آیند. فدرالیستهای تعاونی استدلال میکنند که مصرفکنندگان باید انجمنهای تعاونی عمدهفروشی را شکل دهند (فدراسیونهای تعاونی که همه اعضای آن همکار هستند، بهترین نمونه تاریخی آن CWS در بریتانیا است)، و این انجمن ها می بایست اقدام به خرید مزارع یا کارخانه ها نمایند. آنها استدلال می کنند که سود (یا مازاد) این انجمن های عمده فروشی تعاونی باید به عنوان سود سهام به شرکای عضو پرداخت شود و نه به کارگرانی که در این مراکز مشغول به فعالیت هستند.
فردگرایی تعاونی
فردگرایی تعاونی مکتبی است که طرفدار تعاونی های کارگری است. برجستهترین طرفداران تعاونیهای کارگری در بریتانیا، سوسیالیستهای مسیحی، و نویسندگانی مانند جوزف ریوز هستند که آن را به عنوان راهی برای سوسیالیسم دولتی مطرح کردند. فدرالیستهای تعاونی در خصوص فدراسیونهایی بحث میکنند که در آن تعاونیهای مصرفکننده فدرال میشوند و سود سهام را دریافت میکنند، و در مقابل، در جوامع عمدهفروش تعاونی، سود (یا مازاد) به عنوان سود سهام به کارگرانشان پرداخت میشود.
تعاونی های خرده فروشان
علاوه بر مالکیت مشتری در مقابل کارگر، تعاونیهای خردهفروشی از شرکتهایی که پیشتر تاسیس شده اند به عنوان مالکان جمعی محصولات استفاده میکنند.
سوسیالیسم و آنارشیسم
سوسیالیست ها و آنارشیست ها، مانند آنارکو کمونیست ها و آنارکو سندیکالیست ها، جامعه را یک تعاونی بزرگ می دانند و احساس می کنند که کالاهای تولید شده توسط همه باید به طور عادلانه بین همه اعضای جامعه توزیع شود، نه اینکه لزوماً از طریق بازار ارائه شوند. همه اعضای یک جامعه، هم تولید کننده و هم مصرف کننده محسوب می شوند. سوسیالیست های دولتی تمایل دارند که از اداره دولتی اقتصاد حمایت کنند، در حالی که آنارشیست ها و سوسیالیست های آزادیخواه از هماهنگی غیردولتی، چه به صورت محلی و چه از طریق اتحادیه های کارگری و تعاونی های کارگری حمایت می کنند.
سوسیالیست های آرمانگرا بر این باورند که سوسیالیسم، بدون مبارزه طبقاتی قابل دستیابی است و تعاونی ها فقط باید شامل کسانی باشند که داوطلبانه شرکت در آنها را انتخاب می کنند.
مفهوم "مشترک المنافع تعاونی"
در برخی از متونی که به اقتصاد تعاونی پرداخته اند، می بینیم که هدف موسسین ، دستیابی به یک مشترک المنافع تعاونی است. جامعه ای مبتنی بر اصول تعاونی و سوسیالیستی. اقتصاددانان حامی این نظریه، توسعه مدل اقتصادی مد نظر خود را به عنوان هدفشان ارائه کرده اند.
این هدف به طور گسترده در اوایل قرن بیستم ، میان محافل چپ گرای ایالات متحده و کانادا مورد حمایت قرار گرفت. این آرمان محور تشکیل حزب تعاونی فدراسیون مشترک المنافع در سال 1932، که به بزرگترین حزب سیاسی چپ کانادا تبدیل شد، قرار گرفت.
مالکیت کارکنان
برخی از اقتصاددانان استدلال کرده اند که دموکراسی اقتصادی را می توان با ترکیب مالکیت کارکنان در مقیاس ملی (از جمله تعاونی های کارگری) در یک بازار آزاد به دست آورد. تام وینترز در این باره عنوان میکند: «طبق همان قاعده ای که به صورت کلی در مورد بازار آزاد وجود دارد، این خود تجارت آزاد نیست که نابرابری ایجاد میکند، بلکه نحوه استفاده از تجارت آزاد است، اینکه چه کسی از آن سود میبرد و چه کسی از آن سود نمیبرد».
اقتصاد خرد تعاونی
به گفته "هروه مولن"، همکاری از دیدگاه نظری (در سنت اقتصادی) کمک متقابل بین افراد همسود است. او سه حالت متفاوت را برای این اقتصاد بر می شمارد:
1. آزادی: آزادی در اقتصاد خرد تعاونی مبتنی بر رفتار غیرمتمرکز است. به این معنا که افراد در تعیین منافع مشترک با یکدیگر آزاد هستند.
2. برابری: داوری (با رویکردی اجباری و لازم الاجرا ) در مورد اقدام بر اساس اصول هنجاری.
3. برادری: توافق مستقیم بین نمایندگان پس از چانه زنی حضوری.